رئوس حقوق بشر
1. حق حيات
اصليترين حق هر انسان، كه پايه حقوق ديگر محسوب ميشود، حق حيات است. به وضوح پيدا است كه حق حيات از جمله حقوق عمومي است و بيشتر در برابر قدرت دولتها مورد استناد قرار ميگيرد، هر چند در روابط خصوصي نيز قابل اجرا است. يعني هر كس بايد به حيات ديگران احترام بگذارد.
علي(ع) در بيانات خويش نه تنها به اين حق مهم اهميت ميدهد. بلكه در مكتب تربيتي خويش افراد را در جهت رعايت آن تربيت ميكند علاوه بر اينها ايشان در ترسيم نظام حقوقي اسلام قواعد و احكام مبتني بر آن را بيان كرده است. ايشان در زمامداري خود بر رعايت آن تأكيد و هنگام قضاوت در بكار گرفتن آن نهايت دقت را مينمايد. نكته ديگر اينكه علي(ع) با ژرف نگري هر چه تمامتر آثار وضعي و اجتماعي عدم توجه به حق حيات افراد را برميشمارد.
اهميت اين حق به اندازهاي است كه خود ميفرمايد: « از رسول خدا(ص) دو كتاب به ارث بردهام. كتاب خدا و كتابي در كنار شمشيرم. پرسيدند: اي اميرالمؤمنين كتاب در كنار شمشيرت چيست؟» فرمود: هر كس غيرقاتل را بكشد و يا غير ضاربش را بزند لعنت خدا بر او باد» .
علي(ع) با اين بيان كاربرد شمشير را در جايي مجاز ميداند كه منجر به قتل بيگناهي نگردد. و همين است كه اميرالمؤمنين(ع) در فرمان مشهور خويش به مالك اشتر (ره) ميفرمايد: « و بپرهيز از خونها، و ريختن آن به ناروا، كه چيزي چون ريختن خون به ناحق - آدمي - را به كيفر نرساند، و گناه را بزرگ نگرداند، و نعمت را نَبَرد، و رشته عمر را نَبُرد» .
حضرت علي(ع) صرفاً به بيان حرمت نپرداخته است. بلكه آثار وضعي - اجتماعي آن را به مالكاشتر گوشزد كرده است در ادامه همين سخن آن حضرت به كيفر روز قيامت اشاره كرده ميفرمايد: « و خداوند سبحان روز رستاخيز نخستين داوري كه ميان بندگان كند در خونهايي باشد كه از يكديگر ريختهاند» .
به گزارش "مهر"، اين فراز سخن امام(ع) حكايت از اهميت زياد داشتن حق حيات است. زيرا اولين مسأله رسيدگي در روز قيامت آن خواهد بود. در ادامه ايشان به نكته بسيار مهمي اشاره ميكنند و آن اينكه حاكم براي تقويت نهاد حكومت خود دست به خونريزي نزند، مسألهاي كه تاريخ بشريت هميشه از آن رنج برده است، و شايد به همين دليل نيز اعلاميه جهاني حقوق بشر، حق حيات را در اصول اوليه خود بيان كرده است.
علي(ع) ميفرمايد: « پس حكومت خود را با ريختن خوني به حرام نيرومند مكن كه خون به حرام ريختن قدرت را به ناتواني و سستي كشاند بلكه دولت را از صاحب آن به ديگري بگرداند» . بعد از آن حضرت به فرماندار خويش گوشزد ميكند كه در تخلف از اين حكم خدا هيچ عذري پذيرفته نيست، ولا عذر لك عندا و لاعندي في قتل العمد لان فيه القود و به كشتن به ناحق تو را نزد من و خدا عذري به كار نيايد چه در آن قصاص بايد.
در نهايت و با رعايت تمام جوانب احتياط، ممكن است حاكم خطا كند در اين حالت نيز نبايد مسئوليت دولت را در جبران خسارت به فراموشي سپرد و نخوت دولت و بلندمرتبه بودن آن نبايد موجب شود كه به اوليأ مقتول توجه نكرد: « و اگر دچار خطا گشتي و تازيانه يا شمشير يا دستت از فرمان برون شد و - به ناخواه كسي را كشتي - چه در مشت زدن و بالاتر، بيم كشتن است. مبادا نخوت دولت تو را وادارد كه خود را برتر داني و خونبهاي كشته را به خاندانش نرساني» .
علي(ع) در حوزه نظام حقوقي اسلام جهت رعايت حق حيات قواعد متعددي را بيان فرموده و يا در قضاوتهاي خويش بكار بسته است. از جمله اين قواعد و احكام ميتوان به موارد زير اشاره كرد.
لزوم قصاص مولايي كه عبد خود را امر به كشتن ديگري كرده است. در مورد معاونت در قتل و در صورتي كه معاون شخصي را نگه دارد و ديگري او را بكشد. حكم به قصاص مباشر و حبس ابد معاون داد. مجنوني كه مرتكب قتل شده بود، قتل وي را خطايي اعلان كرد. حكم قصاص را ميان پيروان ساير اديان نافذ دانست. ديه كسي را كه در ازدحام جمعيت در روز جمعه كشته شده بود به عهد بيتالمال قرار داد. مسئوليت قتل ناشي از خطاي قُضات را به عهد بيتالمال دانست.همچنين مسؤوليت ديه كسي كه در صحرا كشته شده يافت شود به عهده بيتالمال قرار داد خواهد بود. و مانند اينگونه احكام و قضاوتها كه همه حكايت از آن دارد كه قواعد حقوقي بر اساس احترام به حق حيات تنظيم شده است. علي(ع) امامت خويش را به همراه احترام به حيات بشر شروع ميكند. در دوره زمامداري وي در اجراي آن نهايت تلاش را ميكرد و سرانجام در آخرين وصيتهاي خويش نيز به رعايت همه جانبه احتياط در دمأ اشاره كرده ميفرمايد: « پسران عبدالمطلب، نبينم در خون مسلمانان فرو رفتهايد و گوييد اميرمؤمنان را كشتهاند. بدانيد جز كشنده من نبايد كسي به خون من كشته شود» .
در پايان اين قسمت تذكار اين نكته ضروري است كه از كلمات مولي علي(ع) و به طور كلي معارف اسلامي كاملاً اين حقيقت مستفاد ميگردد كه حرمت آدمكشي چنين نيست كه صرفاً جنبة تكليفي محض داشته باشد، بلكه حرمت مزبور ناشي از اعتبار و شناسائي حق حيات براي بشر است. و به ديگر سخن، آدمكشي از اين نظر حرام و ممنوع است كه بشر حق حيات دارد و كشتن او تجاوز بر حريم حق وي تلقي ميگردد. شاهد اين مدعي تعبيري است كه در آيه 32 سورة مائده آمده است: «مَن قَتَلَ نَفسَا بِغَيرِ نَفسٍ أَو فَسَادٍ فِي الأَرضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً...» . به موجب آيه فوق آدم كشي، جرم عليه بشريت شناخته شده و مقصود از همانندي كشتن يك انسان با كشتن همه آدميان، ايجاد حق دعوا و دادخواهي براي همگان است. يعني هر كس بيگناه و بدون مجوز شرعي و قانوني به قتل برسد، همه آدميان در سراسر كره خاكي حق طرح دعوا و مطالبه حق او را خواهند داشت. در اين جا اين سئوال ممكن است مطرح شود كه با توجه به اين كه زشتي آدمكشي در تمام اديان و مذاهب و قوانين باستان نظير حمورابي و يا فرمانهاي پادشاهان بزرگ مانند فرمان كوروش امري مسلم بوده است، پس چرا موضوع حق حيات كه در اعلاميه حقوق بشر مطرح گرديد به عنوان پديدهاي جديد و ارمغان تازه براي بشريت تلقي گشت؟
به گزارش "مهر"، واقعيت اين است كه عليرغم منع قانوني آدمكشي و زشتي و كريه بودن آن در جوامع پيشين نميتوان اين حقيقت را انكار نمود كه پيش از اعلاميه حقوق بشر، اقوام و جوامع براي بشر از آن جهت كه بشر است حق حيات قائل نبودند، بلكه انسانها به خودي و غير خودي تقسيم ميشدند، و تنها انسانهاي خودي حق ادامه حيات داشتند و ديگران به هيچ وجه از احترامي برخوردار نبودند. براساس همين فكر جنگها و كشور گشائيها، كشتارهاي دسته جمعي، غارتها و آدم ربائيها صورت ميگرفت. و به ديگر سخن انسانهاي زورمند به خود چنين حقي ميدادند كه براي تأمين آسودگي و فراهم ساختن نيازهاي خود و كسان و ابستگان خود كه مجموعاً افراد خودي او را تشكيل ميدادند، به ديگران تعدي كنند و با نابود ساختن آنان اقتدار خويشتن را افزايش دهند، درست همان گونه كه امروز آدميان نسبت به حيوانات و يا مظاهر طبيعي اطراف خود مينگرند، براي آنها حق حيات قائل نيستند، بلكه به دليل آن كه انسانها خود را اشرف از آنها ميدانند به انگيزه تأمين غذا و پوشاك به هر وسيله ممكن آنها را به چنگ ميآورند، و ميكشند، و قرباني خويش ميسازند.
جالب است بدانيد كه حتي در آموزههاي اديان به موجب برخي برداشتها نيز قضيه از اين قرار است انسان به هيچ وجه صرفاً از آن نظر كه انسان است، حق حيات ندارد، بلكه انسانها به دو دسته تقسيم ميشوند، انسانهاي مؤمن و انسانهاي غير مؤمن. دسته اول جانشان از حمايت برخوردار است و دسته دوم به هيچ وجه حق زندگي بر كره خاك ندارند. مفسران تورات ميگويند كه در كتاب مزبور خداوند يهوديان را قوم برتر دانسته و آنان اشرف انسانها بلكه اشرف موجوداتند. آنان را به غلبه بر ديگران توصيه نموده است، غلبه بيرحمانهاي كه در هنگام پيروزي دمار از روزگار مردم مغلوب درآورند، همه آنان را بكشند و جانداري از آنان باقي نگذارند، خانهي همه را ويران كنند و گياهانشان را بسوزانند.
به گزارش "مهر" ، ولي بيترديد چنين برداشتي با منطق و شناختي كه ما، يعني تربيت يافتگان معارف اسلامي، از خداوند داريم نميتواند سازگار باشد و قطعاً ميتوان گفت اين گونه تفسيرها همان تحريفهاي روحانيون يهود و ساخته آنان است. قران مجيد در مقام استدلال عليه انديشة خود بزرگ بيني يهوديان ميفرمايد: قل يا ايها الذين هادوا ان زعمتم انكم اوليأ لله من دون الناس فمنو الموت ان كنتم صادقين ولا يتمنونه ابداً(جمعه/6-7) [خطاب به رسول الله(ص)] بگو گمان ميكنيد كه اگر فقط شما از ميان انسانها دوستان خدائيد و انسانهاي ديگر نيستند در اين ادعا صادق ميباشيد پس آرزوي مرگ كنيد، در حالي كه چون خودتان به كذب ادعايتان وافقيد، هرگز چنين آرزوئي نخواهيد كرد.
البته در اسلام نيز، بعضي چنين تفسيري دارند كه مسلمانان همواره بايد با غير مؤمنين بجنگند تا آن كه آنان تسليم شوند و به دين اسلام بگروند. و به تعبير ديگر از نظر آنان اصل در روابط با بيگانگان روابط خصمانه و جنگ است مگر مسلمانان توان نداشته باشند. صاحبان اين نظريه براي عقيده خويش مستنداتي از آيات قرآن و روايات و عمل بعضي از سران اسلامي را ارائه ميدهند.
به موجب اين تفسير، انسان از آن جهت كه انسان است داراي حق حيات نيست، بلكه انسان مؤمن حق حيات دارد، و انسان غير مؤمن واجد چنين حقي نيست.
ولي ما معتقديم كه در تعليمات اسلامي هر چند انسان مؤمن به خاطر ايمان از احترامات و حقوق خاصه برخوردار ميباشد، ولي اين بدان معني نيست كه انسانهاي غير مؤمن حق حيات ندارند، خير، انسان از آن نظر كه انسان است واجد كرامت انساني و از حق حيات برخوردار است، تنها سالب حق حيات از انسان ايجاد مزاحمت و آزار ديگران يعني وجود حالت خطرناك و فساد در ارض شناخته شده است و تنها كشتن اين گونه افراد، كشتنِ به حق معرفي گرديده و زندگي مابقي انسانها مورد احترام خداوند دانسته شده است.
به گزارش "مهر" ، در قرآن آمده است: و لا تقتلوا النفس التي حرم الله اِلا بالحق (نكشيد انسانها را كه جان آنان مورد احترام خداوند است، مگر به حق باشد-اسرأ 33) و در آيات ديگر «كشتن به حق» احصأ گرديده از جمله آيه 32 سوره مائده كه در سطور قبل مورد استناد قرار گرفت به موجب آيه مزبور فقط دو مورد اعدام مجاز و مشروع و كشتن به حق دانسته شده و مابقي انسانها داراي حق حيات معرفي شده است: مورد اول آن جا كه كسي را كشته يعني حيات محترم ديگري را سلب و حق وي را تضييع نموده و از اين رهگذر دوام زندگي او منوط به جلب رضايت كسي است كه حق وي مورد تعدي قرار گرفته است. و مورد دوم اعدام كسي كه اقدام عليه امنيت اجتماعي نموده و نظم عمومي را بر هم زده است [فساد في الارض].
به نظر ما در تعليمات اسلامي هر انساني كه مشمول دو مورد استثنأ فوق نشود داراي حق زندگي است و هيچ كس حق ندارد به حيات او تجاوز كند، و مؤمن و غير مؤمن در اين امر مساويند، و غير مؤمن مادام كه مصداق يكي از دو عنوان مذكور نشود صرفاً به خاطر عدم ايمان محكوم به مرگ نميباشد.
جهاد في سبيل الله به معناي كشتن انسان براي ايمان آوردن نيست، به معناي نهايت سعي و كوشش در راه خدا و گسترش دين او از طريق تبليغ و تفهيم است. و در اين راه تنها كشتن آن دسته افراد مجاز است كه مانع رسيدن دعوت حق به انسانها گردند و با داعيان حق به جنگ و جدال برخيزند و آنان را به قتل رسانند، و يا به فتنه انگيزي دست يازند. آيات زير شاهد اين مدعاست :
1. و قاتلوا في سبيل الله الذين يقاتلونكم و لا تعتدوا (بقره/ 190).
در راه خداوند با آنان كه با شما قتال ميكنند، قتال كنيد و از اين دستور تعدي ننمائيد. در اين آيه دو نكته جالب توجه است. يكي آن كه واژه «قاتلوا» به كار رفته كه از مصدر «قتال» است نه واژه «اقتلوا» كه از مصدر «قتل» است. و ناگفته پيداست كه باب مفاعله حاكي از مفهوم مقابله است بنابراين مفاد آيه دستور به دفاع ميباشد نه تهاجم و حمله بر ديگران. نكتة ديگر آن كه مفهوم مندرج در واژة «قاتلوا» با قيد اخير «الذين يقاتلونكم» محدود و مقيد شده و خروج از اين حد تجاوز و تعدي خوانده شده است كه طبعاً داراي مفهوم مخالفي خواهد بود. به اين شرح: با آنان كه قصد درگيري مسلحانه با شما ندارند به هيچ وجه مجاز به درگيري نميباشند و اگر چنين كنيد متجاوز شناخته خواهيد شد و به ديگر سخن عكس نقيض منطقي گزارة فوق، جمله زير است: و لاتقاتلوا الذين لايقاتلوكم. و جاي سخن نيست كه انسانهائي كه به انگيزه اعتقادي در مقابل مؤمنين مبادرت به اقدام مسلحانه ميكنند، و راه را بر داعيان حق ميبندند و با گشود آتش بر وي آنان مانع گسترش دين خدا ميشوند، از مصاديق مفسدين در ارض و محاربين با خدايند، و آنان كه به انگيزههاي غير اعتقادي از قبيل سرقت مسلحانه، قتل، غارت و آشوب دست مييازند، عيناً از همين حكم برخوردارند: انما جزأ الدين يحاربون الله و رسوله و يسعون في الارض فساداً ان يقتلوا او يصلبوا او تقطع ارجلهم و ايديهم من خلاف اوينفوا من الارض. (مائده /33).
2. و قاتلوهم حتي لاتكون فتنه (بقره /193 - انفال /39) با آنان قتال كنيد تا فتنه در زمين نباشد و دين خدا گسترش يابد و فراگير گردد.
در اين آيه هدف از قتال با مقاتلين و محاربين را دفع فتنه دانسته و هدف دفع فتنه را گسترش دين خدا برشمرده است. مستفاد از آيه آن است كه مزاحمين دعوت حق به فتنه انگيزي دست مييازند و ميخواهند از اين رهگذر عقائد خويش را بر ديگران تحميل كنند و نگذارند مردم با شنيدن قول مخالفين نسبت به باورهاي تحميلي و سنتهاي كهن مرسوخ، ترديد نموده و به نقادي و تحليل بپردازند.
موضوع مرتد به معناي كسي كه پس از ورود در دين و اعلان هم بستگي ايماني با جامعه مؤمنين بر آنها پشت ميكند و از رهگذر نفي نظري همراه با نفي عملي موجب ايجاد فتور و سستي در جامعة به هم پيوسته و يك پارچه مؤمنين ميشود نيز ميتواند، از مصاديق فتنه و فساد تلقي گردد.
خلاصه آن كه، هيچ كس نبايد با تمسك به رخدادها و وقايع تاريخ اسلام كه بي شك همه قضايا و حوادثي بودهاند همراه با شرائط خاص و ويژه زمان خود عدم احترام به حق حيات غير مؤمنين را به اسلام منتسب سازد و چهرة اين دين گرامي و تعليمات بشردوستانه آن را نامهربان جلوه دهد. اين نداي علي(ع) است كه در فمان به مالك اشتر گوش تاريخ را مينوازد : « اي مالك به تو بر مردم همچون درنده مباش چرا كه آنان دو گروهاند، يا برادر ديني تواند و يا همانند تو در انسانيت» .
علي(ع) مخالفين و معترضين خود را به هيچ وجه واجد كيفر اعدام نميدانست، مگر در شرائط خاصي كه دقيقاً همان شرائط افساد و فتنه انگيزي است.
به گزارش "مهر" ، در كتاب الغارات مسعود ثقفي آمده است، عبدالرحمن بن جندب از پدرش نقل ميكند كه وقتي خبر كشته شدن خريت بن ارشد رئيس فرقه بني ناجيه كه از خوارج بودند به علي(ع) رسيد فرمود : «مادرش به عزايش بنشيند، چقدر بي عقل و بي تقوا بود؛ يكبار نزد من آمد و گفت در اصحاب تو كساني هستند كه من ميترسم از تو جدا شوند. تو چه خواهي كرد؟ من به او گفتم: من هيچگاه به صرف اتهام كسي را دستگير نميكنم و به صرف گمان مجازات نمينمايم و هيچ گاه با كسي نميجنگم مگر آن كه مخالفت و عداوت خود را علني سازد كه در آن هنگام هم مجازات نميكنم مگر آن كه او را ميخواهم و [با او مذاكره ميكنم] و عذر او را ميپذيرم، چنانچه توبه كند و دست از سوء كردارش بردارد و به سوي ما آيد، او برادر ما خواهد بود. ولي اگر بر عداوت خويش پاي فشارد و عزم و جزم بر جنگ با ما كند ما از خداوند عليه او ياري ميطلبيم، و به وظيفه شرعي خود عمل ميكنيم. او با شنيدن اين جملات از من جدا شد و رفت. سپس بار ديگر آمد و به من گفت: من ميترسم كه عبدالله بن وهب (رئيس خوارج) و زيدبن حصين طائي عليه تو فساد نمايند، چرا كه شنيدهام در بارة شما چيزهائي ميگويند كه اگر شما ميشنيديد آنان را رها نميكرديد تا آن كه آنان را ميكشتيد يا به زندان ميافكنديد و تا ابد در زندان نگاه ميداشتيد. من گفتم من با تو مشورت ميكنم، به نظر تو من چه كنم؟ گفت: من ميگويم آنان را بخواهي و گردن آنان را بزني. من دانستم كه او نه تقوا دارد و نه عقل!! آنگاه به او گفتم، به خدا سوگند من تو را شخص باتقوا و خردمند نميدانم. به خدا سوگند سزاورا بود كه تو ميدانستي كه من هرگز كسي را كه اسلحه بر روي من برنگيرد، و آن گونه كه قبلاً به تو گفته بودم، با رفتار و كردار خود عداوت خود را با من علني نسازد، هيچگاه برخورد نخواهم كرد. من از تو انتظار داشتم كه اگر من آنان را ميكشتم، تو به من اعتراض كني و بگوئي: از خدا بپرهيز، چرا خون كساني را كه كسي را نكشتهاند و عهد خود را نقض و بر تو خروج نكردهاند، ميريزي!!» .
2. حق آزادي
پيرامون تعريف و ماهيت آزادي اختلاف بسيار است. اما در يك بيان اجمالي ميتوان گفت آزادي در تعبير حقوقي آن عبارت از نوعي استقلال و خود ساماني در زمينههاي مختلف زندگي است كه از لحاظ رشد شخصيت انسان ضروري بوده و در چهارچوب مقررات و ممنوعيتهاي الهي و عقلايي است.
البته بايد توجه داشت كه صرف بيان آزادي كافي نيست. بلكه ساختن فرهنگ و جامعهاي كه بتوان از آن استفاده كرد بسيار با اهميت تر است و اين همان چيزي است كه در زندگي علي(ع) بسيار نمودار و آشكار است. يعني آن حضرت فقط به بيان آزادي نپرداخت، بلكه با گفتار و كردار خويش به فرهنگسازي و ايجاد زير ساختهاي اجتماعي جهت استفاده از آزادي اقدام كرد. به طوري كه مردم را به داشتن روحيه شهامت و حاكمان را به آراسته بودن به سعه صدر تشويق كرد و در عمل نيز خود اسوه و الگوي كاملي ارائه داد. علاوه بر اينها در كنار اعمال آزادي، به ارشاد، تبيين حقايق و جلوگيري از سوءاستفاده از آن پرداخت.
در اينجا به طور اجمال به زمينهسازي فضاي آزاد اشاره ميكنيم و سپس به مواردي از توجهات خاص حضرت به آزادي خواهيم پرداخت.
الف: سعه صدر حاكمان
به گزارش "مهر" ، علي(ع) در يك بيان كوتاه اما پرمعنا ابزار رياست را سعه صدر معرفي ميكند. سعه صدر هنگامي خود را به خوبي نشان ميدهد كه فرد با داشتن قدرت و توان بر مجازات، اقدام به عفو نمايد. ريشه بسياري از نابردباريها و عدم سعه صدر حاكمان، كبر و خود بزرگبيني است، امام(ع) در خطبه مشهور قاصعه به شدت با آن برخورد كرده ميفرمايد: « اگر خداوند رخصت كبر ورزيدن را به يكي از بندگانش ميداد. به يقين چنين منتي را بر پيامبران گزيده و دوستانش مينهاد، لكن خداي سبحان بزرگ منشي را بر آنان ناپسند ديد و فروتني شان را پسنديد» .
علي(ع) به خوبي پي به معضل حاكمان برده و در اين راستا به شدت مالك اشتر را از كبر بر حذر داشته ميفرمايد: « بپرهيز كه در بزرگي فروختن، خدا را هم نبرد خواني و عظمت خود را همانند او داني » .
حتي اين مقدار كافي نيست بايد قدم را از اين فراتر گذاشت و حاكمان درمنش خود بايد به گونهاي رفتار كنند كه مردم احتمال فخردوستي آنان را هم ندهند. اميرالمومنين در خطبهاي فرمود: « در ديده مردم پارسا، زشت ترين خوي واليان اين است كه مردم آنان را دوستدار بزرگمنشي شمارند و كارهاشان را حساب كبر و خودخواهي بگذارند» .
به گزارش "مهر" ، اين كبر زدايي ميتواند زمينه مناسبي را براي گوش فرادادن به سخن ديگران مهيا سازد. در همين راستا امام(ع) به مالك اشتر تاكيد ميكند: « بخشي از وقت خود را خاص كساني كن كه به تو نياز دارند. خود را براي كار آنان فارغدار و در مجلس عمومي بنشين و در آن مجلس برابر خدايي كه تو را آفريده فروتن باش و سپاهيان و يارانت را كه نگهبانانند يا تو را پاسبانان، از آنان باز دار، تا سخنگوي آن مردم با تو گفتگو كند بيدرماندگي در گفتار كه من از رسول(ص) بارها شنيدم كه ميفرمود: «هرگز امتي را پاك - از گناه - نخوانند كه در آن امت - بي آنكه بترسند و - در گفتار درمانند، حق ناتوان را از توانا نستانند» و درشتي كردن و درست كردن دست سخننگفتن آنان را بر خود هموار كن و تنگخويي بر آنان و خود بزرگبيني را از خود بران، تا خدا بدين كار درهاي رحمت خود را بر روي تو بگشايد» .
بالاتر از اين اميرالمؤمنين(ع) به مالك سفارش ميكند، كسي را براي جلسات خصوصي خود برگزيند كه سخن تلخ حق را به او گوشزد كند، و در آنچه كه انجام ميدهد و يا ميگويد و رضايت خداوند در آن نيست، كمتر ياري كند. حتي به مالك نصيحت ميكند پارسايان و راستگويان را چنان پرورش دهد كه او را فراوان نستايند و با ستودن كار بيهودهاي كه نكرده است خاطرش را شاد نكنند، زيرا ستودن فراوان خودپسندي آورد و به سركشي وادارد. روشن شد چگونه علي(ع) زمينه اعمال آزادي مردم را در حكومت خويش فراهم ميكند و با آسيبشناسي در رفع موانع تلاش ميكند.
ب: ترغيب مردم به آزادانديشي
روش ديگر زمينهسازي در استفاده از آزادي، نهي مردم از تبعيت بيچون و چراي متكبران است. امام علي(ع) در خطبه قاصعه در يك هشدار شديد ميفرمايد: «هان بترسيد! بترسيد! از پيروي مهتران و بزرگانتان كه به گوهر خود نازيدند و نژاد خويش را برتر ديدند» . در برابر اين سخن، مردم را دعوت به مشاركت و مشورت كرده ميفرمايد: « پس با من چنانكه با سركشان گويند سخن مگوييد و چونان كه با تيزخويان كنند از من كناره مجوييد. و با ظاهرآرايي آميزش مداريد» . سپس ميفرمايد: « و شنيدن سخن حق را بر من سنگين مپنداريد، و نخواهم مرا بزرگ انگاريد چه آنكس كه شنيدن سخن حق بر او گران افتد و نمودن عدالت بر وي دشوار بود، كار به حقِ و عدالت كردن بر او دشوارتر است. پس از گفتن حق، يا رايزدن در عدالت باز ميايستيد كه من نه برتر از ايمنم كه خطا كنم، و نه در كار خويش از خطا ايمنم، مگر كه خدا مرا در كار نفس كفايت كند كه او از من بر آن تواناتر است » .
اينها همه حكايت از آن دارد كه علي(ع) درصدد تربيت و ساختن جامعهاي است كه مردم در برابر حكمرانان راحت سخن گويند و بيم و هراس به دل راه ندهند. جالب توجه آنكه اين سخنان را حضرت امير(ع) در جنگ صفين اظهار كرده است : يعني درست هنگامي كه ميبايد از اطاعت بيچون چرا از فرماندهي گفتگو كرد حضرت از حق مردم و آزادانديشي آنان سخن ميگويد. و مهمتر از همه اميرالمؤمنين(ع) طي دوران حكومت خود به اين سخنان عمل نمود و اسوه اي از حاكم اسلامي را در تاريخ به يادگار گذاشت.
ج: نمونهها
همانطور كه گفتيم در دوران حيات حضرت علي(ع) و به خصوص دوره زمامداري آن مرد بزرگ به مواردي برميخوريم كه افراد مخالف حتي در مجلس سخنراني وي به پا ميخواستند و سخن خود را ميگفتند و حتي به آن حضرت اعتراض ميكردند. علي(ع) در برابر حركت آنها، به اعتراضات آنها پاسخ گفته و گاه نيز دست به تبيين حقايق ميزند و در مواردي از توطئه آنها پرده برمي داشت.
آنچه (اكنون مورد بحث است) بررسي اين موارد از لحاظ اِعمال آزادي است. در موردي يكي از ياران وي از قبيله بنياسد پرسيد: «چگونه مردمِ شما، شما را از اين مقام باز داشتند. و شما بدان سزاوارتر بوديد؟» امام(ع) فرمود: « برادر اسدي! نااستواري و ناسنجيده گفتار؛ ليكن تو را حق خويشاوندي است و حق پرسش و آگاهي خواستن و كسب دانش» .
به گزارش "مهر" ، در اين بيان زيبا با آنكه حضرت علي(ع) نكته تربيتي مهمي گوشزد ميكند اما زيباتر حق سئوال و دانستن را براي فرد محفوظ ميدارد. و مهمتر از آن تفكيكي است كه ميان امر تربيتي و حقوقي صورت گرفته است. به اين بيان كه علي(ع) در برخورد اين فرد با اينكه در جاي مناسب پرسش نكرد و يا پرسش وي شايسته نبود، اما امام(ع) به وي نگفت تو حق سخن نداشتن و بايد مجازات شوي بلكه سخن او را شنيد، ولي در جواب جهت تربيت، تذكر مهمي داد كه در سخن گفتن خود مواظبت كنند. اين تفكيك در ديگر قضايا و برخوردهاي آن حضرت مشاهده ميشود. حتي در بعضي موارد علي(ع) حقايقي در مورد افراد بازگو ميكند، اما با اين حال باز از جهت حقوقي آنها را ممنوع از سخن گفتن نميكند. اين نمونهها را ميتوان در برخورد با خوارج مشاهده كرد.
«هنگامي كه حضرت علي(ع) مشغول سخن بود. «برج بن مسهر طائي» كه از خوارج بود، در اعتراض به آن امام گفت: «لاحكم الا » امام در پاسخ وي شخصيت وي را نمايان ساخته وضعيت وي را بيان ميدارد» . عبارات بكار برده شده در اين سخن پيرامون شخص فوق بسيار تند است، امام فرمود: خاموش باش! خدايت از خوبي دور گرداناد. اي دندانِ پيشين افتاده، به خدا حق پديدار شد، و تو ناچيز بودي و آوازت آهسته. تا آن كه باطل بانگ برآورد و تو سربرآوردي همانند شاخ بز برونجسته.» اما با اين حال نه وي را منع از سخن ميكند و نه به خاطر اين كلام مجازات كرد.
همين برخورد در مورد، «اشعث بن قيس» نيز حكايت شده است. « امير مؤمنان(ع) در مجلس عمومي مشغول سخن بود كه اشعث به پا خاست و در اعتراض به آن حضرت گفت : اين سخن به زيان توست نه به سود تو» امام(ع) در پاسخ وي، چهره منافقانه او را بر ملا كرد، و به سابقه تيرهاش در اسلام آوردن اشاره كرد» .
در اينجا نيز امام(ع) سخني از محروميت اشعث از سخنگفتن و يا مجازات او نگفت. به عبارت ديگر آزادي بيان او را از جهت حقوقي محترم شمرد. نيز روايت شده كه شخصي به آن جناب گفت : « پسر ابيطالب تو بر امر حكومت حريص هستي» اما امام(ع) با يك استدلال جواب او را داد، بدون اينكه وي را مجازات كند.
اينها همه نمايانگر آن است كه اميرالمؤمنين(ع) به عنوان حاكم اسلامي آزادي حقوقي كامل به افراد ميداد. اما با اين حال در مقام پاسخگويي و تربيت، بسياري از حقايق را آشكار ميكرد. حتي گاه آن حضرت انحرافي را مشاهده ميكرد اما با اين حال هشدار ميداد و نه اين كه آزادي حقوقي شخص را محدود سازد.
« هنگامي كه لشكر علي(ع) آهنگ جنگ خوارج كرد يكي از اصحاب گفت: « اي اميرمؤمنان از راه علم ستارگان گويم كه اگر در اين هنگام به راه افتي، ترسم به مراد خويش نرسي» . امام پاسخ او را داد و سپس رو به مردم كرد و گفت : « اي مردم، از اخترشناسي روي بتابيد، جز آنچه بدان راه دريا و بيابان را يابيد، كه اين دانش به غيبگويي ميكشاند. منجم چون غيبگوست، و غيبگو چون جادوگر، و جادوگر چون كافر است، و كافر در آذر» .
3. مساوات
واژه عدل در فرهنگ اسلامي، كلمهاي پر معنا است، كه ميتواند معناي مساوات را در شكل معقول آن، پوشش دهد. بدين خاطر در بيانات علي(ع) به فراواني به كاربرد كلمه عدل برميخوريم. و نقش آن را در نظام حقوقي و اجرايي به روشني مشاهده ميكنيم. علي(ع) در سخنان گوناگون عدل را به «اقوي اساس،ميزان سبحانه الذي وضعه في الخلق، قوام الرعية،جمال الولاة، فضيلةالسلطان، جنةالدول، تصلح به الرعيه، نظام الامرة، ياد ميكند. با اين حال در بسياري موارد مساوات نيز مصداقي از عدل است كه در اينجا فقط به همين قسمت اكتفأ خواهيم كرد. قبل از ورود به مباحث اين نكته را بايد خاطرنشان كرد كه علي(ع) در فرمانروايي به مساوات به منزله يك اصل مينگريست. اگر به فرمان حكومتي آن حضرت به مالك اشتر نگاه گذرايي داشته باشيم درمييابيم همه دستوراتي كه اميرالمؤمنين(ع) در اين فرمان مقرر فرموده است. مربوط به همه انسانهايي است كه در جامعه اسلامي زندگي ميكنند. و هيچ گونه تفاوتي در مليت، نژاد، رنگ، صنف و غير ذلك ميان مردم آن جامعه ملاحظه نشده است. اين تساوي در سي جمله از جملات فرمان مشاهده ميشود.
نظر شما